آنچه در ذیل می خوانید متن کامل سخنرانی رییس جمهور وقت، آیتالله خامنهای در چهلودومين مجمع عمومى سازمان ملل، نيويورك در نيويورك در 31 شهریور 1366 است.
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خداوندا بنام تو آغاز مىكنم و از تو هدايت و كمك مىطلبم. زندگى و مرگ و نياز و نيايش من متعلق به توست؛ تو خود روشنى و گيرايى سخن حق را به گفتههايم ببخش، و آن را پيك حقيقت بسوى صدها ميليون گوش و دلى قرار ده كه هم اكنون ملتهبانه آن را مىطلبند، و بسوى صدها برابر كه در آينده چنين خواهند بود.
بارالها درودى سپاسگزارانه از سوى من و ملتم به روان پيامبران بزرگ به ويژه ابراهيم و موسى و عيسى و محمّد صلواتاللَّهعليهم بفرست؛ كه پيام رهايى و آگاهى انسان را به بهاى جان و با همهى توان در جهان پراكندند و ابدى ساختند. و سلامى تكريمآميز به دلهاى پاك و روشن كه آن پيام را نيوشيدند، به ويژه آنان كه بر سر آن جان باختند. آقاى رئيس، آقاى دبير كل، حضار محترم، من رئيس جمهور كشورى هستم كه در يكى از بلندترين و حساسترين دورانهاى تاريخ مهد تمدن و كانون فرهنگ بشريت بوده است، و اكنون نيز قلمرو نظامى است كه بر همان پيشينهى استوار بنا شده، و به پشتوانهى فرهنگى بىنظير آن - كه اكنون به بركت بيدارى اسلامى غناى بيشترى يافته - تكيه كرده است.
من از ايران مىآيم، كه زادگاه پرآوازهترين و درعينحال ناشناختهترين انقلابهاى دوران معاصر است. انقلابى بر پايهى دين خدا و در امتداد راه پيامبران و مصلحان بزرگ الهى؛ راهى به درازاى همهى تاريخ بشر. ريشهى استوار و انديشهى زيربنائى اين انقلاب جهانبينى توحيدى اسلام است. تفسير انسان، تفسير تاريخ، تحليل حوادث حال و گذشته و آينده، تفسير طبيعت، تبيين همهى علائقى كه انسان را با دنياى بيرون از وجود او - جهان، انسانها، اشياء - مرتبط مىكند، و نيز فهم و درك آدمى از وجود خود و خلاصه همهى چيزهايى كه نظام ارزشى جامعه را مىسازد، و آن را بر ادارهى مطلوب خود قادر مىكند، همه و همه از اين جهانبينى الهى ريشه و مايه مىگيرد و منشعب مىشود. در انديشهى الهى اسلام همهى هستى آفريدهى خداست و جلوهگاه علم و قدرت او و پوينده بسوى اوست، و انسان برترين آفريده و جانشين اوست.
انسان مىتواند با استخراج گنجينههاى استعداد - كه در نهاد اوست - خود را و جهان را كه براى او آفريده شده به زيباترين وجهى بسازد و بيارايد، و با دو بال علم و ايمان به عروج معنوى و مادى نائل آيد، و مىتواند با تضييع يا به انحراف كشاندن اين استعدادها جهنمى از ظلم و فساد در جهان بيافريند. چراغ هدايت بشر ايمان او به خدا و تسليم او در برابر امر و نهى الهى است. دنيا كشتزار آخرت است، و مرگ نه پايان زندگى كه دروازهى ابديت و سرآغاز نشئهاى جديد. در انديشهى الهى اسلام افراد بشر، برادران و خواهران يكديگر و همه بندگان خدايند.
ميان نژادها، رنگها، مردم سرزمينها هيچ تفاوت نيست، و اينها مايهى برترى كس يا ملتى نيست. انسانيت پيوسته است، و تعرض به يك انسان تجاوز به همهى انسانيت است؛ بدون دخالت خصوصيات جغرافيائى و نژادى. برترىجوئى و انحصارطلبى برادرى را به جان برادرى افكند و خونى كه جارى شد ديگر فرو ننشست، و شبيه آن ضربه و آن انگيزه، جويهاى خون به راه انداخت و ميان برترى جويان و قربانيان برترىجوئى درياهاى خون پديد آورد و آسايش از بشر گرفته شد. پيغمبران مردم را به بندگى خدا - كه پتكى بر سر خودخواهى و برترىجوئى است - فرا خواندند، و آئينى كه بهشت صفا و آرامش را حتى پيش از بهشت اخروى به بشر ارزانى مىداشت بدو عرضه كردند، و او را به مهار كردن غريزهى افزونخواهى و سلطهجويى تشويق نمودند، و از تباه شدن و هرز رفتن استعدادها و غلتيدن در لجنزار فساد اخلاقى برحذر داشتند، و سرچشمههاى فضيلت و راستى و محبت و كار و ابتكار و دانش و آگاهى را در او جارى ساختند، و ياد خدا و عشق به او را - كه ضامن اين همه و تعالى بخش روان اوست - بدو تلقين كردند.
آنها همچنين به او آموختند كه بازوى خود را براى حراست از اين ارزشها نيرومند كند، و راه را بر شيطانهاى شر و فساد و انحطاطآفرين ببندد؛ با جهل و ظلم و استعباد بستيزد، و از علم و عدل و آزادى پاسدارى كند. بدو آموختند كه بايد نه ستم كند و نه ستم پذيرد. بايد براى اجراى قسط و عدل قيام كند، و بايد به راهزنان صلاح و فلاح انسان امان ندهد. تسليم در برابر دشمنان فضيلت و عدالت و صلاح، رضا دادن به نابودى اين ارزشها و قبول رذيلت و ظلم و فساد است. در انديشهى الهى اسلام دين خدا قالب و شكل زندگى بشر است، و نه تنها گوهرى بر تارك آن. دين يك نظام اجتماعى به بشر ارائه مىكند، و نه فقط يك سلسله عبادات و عادات. هر چند كه عبادات و عادات نيز انباشته از روح زندگى و در جهت همان نظام است؛ و اين نظام اجتماعى مبتنى بر همان جهانبينى و ساخته به شكل آن است.
آزادى، برابرى انسانها، عدل اجتماعى، خودآگاهى افراد جامعه، مبارزه با كژى و زشتى، ترجيح آرمانهاى انسانى بر آرزوهاى شخصى، توجه و ياد الهى، نفى سلطههاى شيطانى و ديگر اصول اجتماعى نظام اسلامى و نيز اخلاق و رفتار شخصى و تقواى سياسى و شغلى، همه و همه ملهم و زائيدهى آن جهانبينى و برداشت كلى از جهان و انسان است. اسلام نظامهاى مبتنى بر زور و قلدرى و زايندهى ظلم، جهل، اختناق، استبداد، تحقير انسان و تبعيض نژادها، ملتها، خونها و زبانها را رد مىكند و غلط مىشمرد، و با هر آن نظام و كس كه به ستيزهى نظام اسلامى كمر بندد، با شدت و مقاومت مىستيزد، و بجز آنان با همهى انسانها - چه هم كيش و چه ناهم كيش - به محبت و مساعدت امر مىكند. بر چنين پايهها و با چنين هدفهايى انقلاب اسلامى در ايران پديد آمد، و نظام جمهورى اسلامى را بنا نهاد. بسيارى پيدايش انقلاب اسلامى در بهمن 57 را ريشهجوئى كرده، و بسيارى به خطا در فهم درست اين مسأله دچار شدهاند.
ما اين پديدهى عظيم را از جمله ناشى از نارسائى سيستمهاى موجود جهان و پوچ در آمدن شعارهاى آزادى، دموكراسى و برابرى در اين سيستمها مىدانيم. اسلام در اين تاريكى دلهرهآميز توانست از لا به لاى غبار توهم و تحريفى كه پيرامونش در طى چند قرن برانگيخته بودند برق بزند. در ايران اين برق به درخششى و سپس به طوفانى انجاميد، و در بسيارى از نقاط ديگر جهان هنوز بايد چشم به راه حوادث بود. نهضت بيدارى مسلمانان در بسيارى از كشورهاى اسلامى بر خلاف آنچه تصور و تبليغ مىشود فرزند انقلاب اسلامى ايران نيست، برادر آن است. ايران در يكى از حساسترين نقاط استراتژيك جهان قرار گرفته است؛ با تاريخى و پيشينهى علمى و فرهنگى و نيز ذخائرى كمنظير، و انقلاب اسلامى ايران بر ضد رژيمى برپا شد كه آن همه را در خدمت منافع قدرتهاى سلطهگر جهانى و در بيستوپنج سال اخير بيش از همه در خدمت رژيم ايالات متحدهى امريكا گذاشته بود. هيچكس از خود ملت ايران به دارائىهاى مادى و معنوى آن محتاجتر نبود، اما اين همه از او باز داشته مىشد. ادعاهاى دهانپركُن آنان دروغ و فريب بود، هر چند دستگاههاى تبليغاتى غرب - مخصوصاً آنچه به صهيونيستها مربوط مىشود - به آن آب و تاب زيادى مىدادند. انقلاب اسلامى بر ضد چنين رژيمى و با هدفهايى بزرگ و استوار پديد آمد. از آن روز نزديك به نُه سال مىگذرد، اما همچنان مسائل زيادى براى گفتن هست.
دربارهى ما وانقلابمان و اصول و نقطه نظرهايمان بيش از معمول سخن مغرضانه يا جاهلانه گفته شده است. در انقلاب ما چند نقطهى اختصاصى هست كه مىتوان آن را استثنائى از سرگذشت معمولى انقلابها شمرد. من به آن نقطهها مىپردازم، و در پايان پيام خودمان را خواهم گفت. اول؛ اين انقلاب حتى در شروع خود صد درصد مردمى بود، نه يك گروه چريكى مسلح، نه يك حزب فعال سياسى نظامى، نه گروهى از افسران انقلابى و آزاديخواه و نه هيچيك از ديگران انواع رائج و معمولى - كه تحولات انقلابى كشورها را پديد مىآورند - در انقلاب ما وجود و حضور و فعاليت نداشتند، فقط مردم بودند و مردم، آن هم كاملاً بىسلاح كه در تهران و همه جاى ديگر چنان فضا را و خيابانها را و محيط زندگى شهرى را از وجود و حضور و شعارهاى انقلابى خود پر كردند كه ديگر جايى براى هيأت حاكم و حكومتش باقى نماند؛ و آنان مجبور شدند يكى يكى و دسته جمعى از كاخها و مراكز اقتدار خود و سپس از كشور خارج شوند. شاه، نخست وزير، بزرگان ارتش، وزراء و ديگر سرجنبانان هر كدام كه توانستند از مردم گريختند.
اين پس از آن بود كه در مدتى بيش از يك سال آنان با استفاده از همهى توانايى خود - سياسى، نظامى، پليسى - كوشيده بودند مردم را متفرق سازند؛ و به خانهها يا مراكز كارشان برگردانند، و در اين مدت هزاران نفر از مردم جلو چشم ديگران در خيابان، در مسجد، در دانشگاه، در محيط كار كشته شده بودند؛ اما حضور مردم روزبهروز بيشتر شده بود. در آخرين ماهها خشونت دستگاه بيشتر و متقابلاً حضور مردم هم بيشتر شد. رژيم كه زير فشار خشم مردم دست از جان شسته قادر به مقاومت نبود، مجبور شد بزرگترين امتياز خود را بدهد. شاه رفت؛ و بعد از آن عقبنشينىهايش پى در پى و سريع شد. رهبر بزرگ انقلاب - كه كلمه به كلمهى سخنانش به تك تك ملت روح و آگاهى و درس مىداد - به اتكاى خداوند متعال - كه همهى قدرتها در يد قدرت اوست - و با اعتماد به همين ارادهى عظيم و خدشهناپذير مردم دولت انقلاب را تشكيل داد. دولت ستمشاهى خود به خود و بى آنكه راه ديگرى داشته باشد مسند را رها كرد و گريخت. آخرين سنگرها، پادگانهاى خالى از سرباز و افسر بود، آنها هم گريخته بودند، و بسيارى به صف مردم پيوسته.
در آخرين لحظات چند پادگان اندكى مقاومت كردند، اما بيهوده. در آنجا هم مردم حضور داشتند، و معجزهى اين انقلاب پيروزى مردم بود. تنها پس از سقوط پادگانها بود كه مردم به اسلحه دست يافتند، اما آن روز ديگر نظام پادشاهى سقوط كرده بود؛ اين سلاحها براى مراقبت از نهال نورس انقلاب به كار گرفته شد. مردم - جوانان و پيران، زنان و مردان - تنها كسانى بودند كه رژيم پهلوى را - كه به نظر قوى و كاملاً مسلح مىرسيد، و از پشتيبانى بزرگترين قدرتها برخوردار بود - شكستند، و نظام جمهورى اسلامى را بر سر كار آوردند. سلاح آنان ايمانشان، ارادهى نيرومندشان و خونشان بود، و خون بر شمشير پيروز شد. سياست پيروزى خون بر شمشير همان سياست مقاومت مظلومانه است. رهبر ما پيش از پيروزى انقلاب آن را اعلام كرد، و اولين معجزهى آن پيروزى بر رژيم سر تا پا مسلح شاه بود، كه كاملاً حمايت امريكا و غرب را نيز با خود داشت؛ و پس از آن نيز پيروزيهايى داشت كه برخى حتى از غلبه بر رژيم شاه نيز بزرگتر بودهاند.
اين تجربهاى بىنظير لااقل در يك قرن اخير بود و خوب است مورد تأمل و دقت قرار گيرد، هم از سوى كشورهاى زير سلطه و هم نيز از سوى قدرتهاى سلطهگر جهانى. دوم؛ اين انقلاب متكى به دين بود، به اسلام. بسيارند انقلابهايى كه ريشههاى مبارزاتى آن از ايمان دينى تغذيه كرده است، هر چند در ساختار انقلاب اين ايمان چندان يا هيچ به حساب نيامده است. اما انقلاب ما همه چيزش را، هدفها را، اصول را، و حتى روشهاى مبارزاتى را و نيز شكل نظام نوين و نوع ادارهى آن را از اسلام گرفت. اين ابعاد شگفتآورى به انقلاب مىبخشد، و تعريف تازهاى از پيروزى آن ارائه مىدهد.
چه اسلام به خاطر دارا بودن اين ظرفيت عظيم انقلابى و سازندگى اكنون حداقل صدوپنجاه سال است كه مورد تهاجم قدرتهاى استعمارگر و عوامل مرتجع و زبون آنان بوده است. به علاوه اسلام در بيش از پنجاه كشور و ميان يك ميليارد انسان يك ايمان مقدس، يك دين الهى است. پيروزى انقلابى كه روح و محتوايش اسلام است در حقيقت پيروزى بر همهى آن مهاجمان و در عرصهى زندگى همهى اين يك ميليارد است. صدها ميليون مرد و زن - مرد و زن مسلمان - در دهها كشور از پيروزى انقلاب ما احساس پيروزى كردند. اين خصوصيت همچنين راه عقبنشينى، شكست، ضعف و ترس را بر مردم و رهبر انقلاب و مديران آن مىبندد. در راه خدا شكست نيست، تا ضعف و ترس و عقبنشينى باشد.
سوم؛ عدم اتكاء به شرق يا غرب، خصوصيت استثنائى ديگر اين انقلاب بود و هم اكنون نيز سياست قاطع نظام انقلابى ماست. اين خود يكى از مظاهر اعتقاد و اتكاء به خدا در همهى صحنههاى حيات فردى و اجتماعى ماست. امروز تفكر مسلط بر دنياى سياست در سراسر جهان اين است كه بدون اتكاء به يكى از قطبهاى قدرت نمىتوان در صحنهى سياست معاصر زنده ماند. اگر در شدت و ضعف اين اتكاء اختلاف نظر باشد، در اصل آن حرفى نيست. حتى آنان كه در انديشه عدم اتكاء و عدم تعهد را پذيرفتهاند، معتقدند در عمل نمىتوان چنين بود.
انقلاب ما در چنين جوى يك فلسفهى جديد را عرضه كرد، و تا امروز به آن پايبند ماند. انقلاب ما ثابت كرد كه مىتوان قدرتهاى سلطهگر را به خود راه نداد، و قلدرى آنان را جدى نگرفت، و به آنان باج نداد. مشروط بر اينكه نقطهى اتكائى قويتر از هر قدرت مادى را باور داشت - خدا را - ما دانستهايم كه براى اين عقيده و اين راه بهاى سنگينى نيز بايد پرداخت، و خود را آماده كردهايم. بگذار اين تجربه ملتها را به استقلال واقعى و خدشهناپذير و در نهايت نفى كامل سلطههاى بزرگ جهانى رهنمون شود. روند كنونى تقسيم قدرت بشريت را به آيندهى باز هم تلخترى تهديد مىكند. چهارم؛ يك خصوصيت استثنائى ديگر نيز در انقلاب ما بود و هست و آن خصومتها و ضربههاى استثنائى عليه آن است.
هيچ انقلابى از دشمنى نظام سلطه در جهان بركنار نمىماند؛ اما تنوع، عمق، گستردگى و خشم آلودگى خصومتهايى كه در طول نُه سال با ما شده، حكايتى استثنائى و شنيدنى است. هنوز انقلاب به پيروزى نرسيده بود كه دشمنى با آن شروع شد، و بيشتر از سوى امريكا. دستاندركارانى كه گذشت زمان را مجوز افشاى رازهاى نهان دانستهاند، امروز اعتراف مىكنند كه در ماههاى آخر عمر رژيم ستمشاهى دستگاه رياست جمهورى امريكا مشاور امنيتى رئيس جمهور و شخص او به شاه دلگرمى مىداده، و او را تشويق به قاطعيت مىكردهاند.
مقصود از اين قاطعيت همان چيزى است كه بعدها بصورت مشخصتر در گفتههاى شخصى بنام ژنرال هايزر شنيده شد. شخصى كه با مأموريت ويژه از سوى رئيس جمهور امريكا به تهران آمده بود. از نظر او و طبق توصيههايى كه به او شده بود، بايد رژيم شاه ولو به بهاى كشته شدن دهها هزار نفر محفوظ بماند. با اين استدلال موجّه كه اين بهتر از آن است كه بعدها چند برابر اين كشته شوند. به نظر رژيم ايالات متحدهى امريكا اين فرض كه با عدم مداخلهى امريكا در امور داخلى ايران مىتوان خون دهها هزار نفر در آن روز و چند برابر آن را پس از آن برزمين نريخت، كاملاً مردود بوده است.
يقيناً ناكام ماندن مأموريت هايزر و فرار او از تهران و به دام افتادن يا فرارى شدن همهى كسانى كه امريكا براى اجراى آن نقشهى شوم به آنها اميد داشت، دليلى جز كوبندگى موج انقلاب و قدرت عظيم ملتى كه براى خدا قيام كرده و از هيچ چيز جز خدا نمىترسد نداشت. اين دشمنان انقلاب نبودند كه كوتاه آمدند، اين انقلاب بود كه هر دشمنى را از ميدان مىراند. دشمن قبلاً نيز به دست شاه خائن هر فشارى را كه ممكن بود وارد آورده بود. پس از پيروزى انقلاب توطئههاى خصمانه به شكلهاى ديگرى آغاز شد؛ اولين كار تلاش همه جانبه براى نفوذ دادن ايادى دشمن در مديريتهاى انقلاب بود، و سپس با استفاده از جو باز سياسى پس از يك دورهى اختناق چند ده ساله سازماندهى احزاب و گروههاى مخالف انقلاب.
در مورد اول اين نمونه جالب است، كه مهرهى سرسپرده ولى نه چندان معروفى - كه چند هفته پس از پيروزى انقلاب در دادگاه انقلاب خائن و مجرم شناخته شد - در اولين روزهاى پيروزى با برانگيختن وسائل و وسائط توانست فرمانده نيروى هوايى شود؛ و در مورد دوم كافى است گفته شود كه طيفى از سلطنتطلب تا كمونيست و از تجزيهطلب تا پانايرانيست را شامل مىشد، و لازم است كه فراموش نشود كه برخى سفارتخانههاى مقيم تهران از جمله سفارت امريكا، مركزى براى هدايت و حمايت بعضى از اين گروهها بودند. تروريسم خشن يكى ديگر از خصومتهاى انتقامآميز با انقلاب بود.
گروههاى فاقد پايگاه مردمى با دزدى سلاح و مواد - كه آن روزها كار دشوارى نبود - و پس با پشتيبانى دولتهاى خارجى بزرگترين شبكهى تروريستى را در ايران ايجاد كردند. ترور فردى و جمعى، انفجارهاى مهيب، هواپيما ربائى، آدمربائى، شكنجه و كشتارهاى هولناك، كارى بود كه به دست چندين گروه تروريستى مورد حمايت و تشويق دشمنان بزرگ انقلاب در ايران اتفاق افتاد. قربانيان اين موج قساوت و خشونت را همهى قشرها تشكيل مىدادند؛ از بزرگترين مديران انقلاب و كشور تا افراد عادى جامعه - كارگران، زحمتكشان، زنان و كودكان و رهگذران بىخبر - امروز افراد و سران همان تروريستها - كه غالباً مسؤوليت جنايات خود را نيز بر عهده گرفتهاند - در امريكا و فرانسه و برخى ديگر از كشورهاى غربى مصونيت و زندگى راحت دارند، و بنام اپوزسيون انقلاب ناميده مىشوند؛ و آن كشورها غالباً جمهورى اسلامى را به تروريسم متهم مىكنند. از شگفتترين بازيهاى سياست اين است، كه مظلومترين قربانيان تروريسم كور و خشن به تروريسم متهم مىشود، آن هم از سوى كسانى كه خود در پيش راندن تروريستها به سوى آن و سپس پناه دادنشان نقشى بزرگ داشتند.
من به عنوان رئيس جمهور و خدمتگزار كشورم و بنام كسى كه خود نيز هدف يكى از اين جنايتهاى خشن قرار گرفته و خدا آن را ناكام گذارده، افتخار مىكنم كه ملتم در برابر اين قساوتها نلرزيد؛ و حوادث بىنظيرى كه فقط در يكى از آنها هفتادودو نفر از رهبران و كارگزاران بلند پايهى انقلاب - شامل چند وزير، چندين نمايندهى مجلس، تعدادى مسؤولان بزرگ و شخصيت كمنظير انقلاب - شهيد بهشتى - و در يكى ديگر رئيس جمهور و نخست وزير - با هم به شهادت رسيدند، تنها ايمان و توكل او به خدا و خشم انقلابىاش را افزايش داده است.
كودتا تجربهى خونين سنتى و معمول قدرتها با همهى انقلابها نيز در ايران بارها سازماندهى شد، و در يك مورد تا مراحل بسيار نزديك و خطرناك پيش رفت، و اگر هوشيارى مأموران و كمك مردم نمىبود بايد همان پيشبينى ژنرال امريكائى اتفاق مىافتاد. حمام خون و كشتارهاى ميليونى آن هم بيش از يكبار. بزرگترين، دردناكترين و فاجعهآميزترين خصومت دشمنان ما به راه انداختن جنگ تحميلى بود. تحريك حس جاهطلبى يك همسايه، تشويق او به حمله و دلگرم كردن او به پشتيبانى و كمك. امروز ديگر پس از گذشت هفت سال همه به روشنى مىتوانند يقيين كنند كه حملهى ارتش عراق در 31 شهريور 59 - يعنى 19 ماه پس از تشكيل جمهورى اسلامى - كه با ده لشگر و صدها فروند جنگنده از زمين و هوا و دريا انجام شد، بجز توسعهطلبى و انضمام بخشى از ايران به عراق چيزى كه بارها در كتب و مطبوعات عراقى يا غير عراقى جيرهخوار به آن تصريح شده، شكست انقلاب و سرنگونى جمهورى اسلامى را هم هدف گرفته بوده است.
آنها بارها هر دو هدف را به صراحت گفته و خود را افشاكردهاند. نتايج بزرگى كه عراق از اين پيروزى - از پيروزى اين حمله - مىتوانست به دست آورد، غير از تثبيت وضع داخلىاش ظهور در صحنهى منطقه و حتى در عرصهى عربى به عنوان يك قدرت فائقه بود، و اين براى بى سر و پايان حاكم بر عراق چيز زيادى است؛ و نيز دستيابى به مرز قابل توجهى در حوزهى بسيار مهم خليجفارس. با اين پيروزى كه ناگريز مىبايد شكست ايران و تجزيهى آن و سقوط نظام جمهورى اسلامى را همراه داشته باشد، قدرتهاى سلطهانديش نيز به هدف بزرگى مىرسيدند. حذف نظامى كه با ظهور خود معادلات سياسى اقتصادى منطقه را عوض كرده، و دست استكبار - مخصوصاً امريكا - را از كشور بزرگ ايران كوتاه كرده بود. براى امريكا و بعضى ديگر در صورت شكست ما آب رفته به جوى برمىگشت، و همان داستان هميشگى نفوذ اقتصادى و سياسى و غيرو تكرار مىشد. ما اول غافلگير شديم، اين را اعتراف مىكنيم. سرگرمى به مسائل بىشمار انقلاب در داخل كشور و عدم تجربهى كافى آن را بر ما تحميل كرد؛ ولى ويژگيهاى انقلاب به دادمان رسيد.
ظرف چند ماه مردم و نيروهاى مسلح با حضور و تلاش معجزهآساى خود حماسهى بزرگى آفريدند، و بخش مهمى از سرزمينهاى مغصوب آزاد شد، ولى فاجعهاى كه در اين مدت اتفاق افتاده بود حقيقتاً غير قابل وصف است. چه شهرهاى آبادى همچون خرمشهر، آبادان، هويزه، قصرشيرين كه با خاك يكسان شد، و تنها شهر دزفول مورد اصابت يكصدوهفتادوسه موشك زمين به زمين قرار گرفت. چه روستاهاى آبادى كه از آن حتى ديوار نيمه خرابى برجاى نماند؛ چه كارخانههايى كه به آهن پارهاى تبديل گشت، و چه مزارعى كه در آن نشانى از آبادى نماند، و چه آثار گرانبهاى فرهنگى كه مورد آسيب قرار گرفت و از همه عزيزتر چه جانهاى گرامى و انسانهاى بىگناه كه به قتل رسيدند.
ارتكاب جنايات جنگى از حملهى وحشيانه به مناطق مسكونى غيرنظامى تا كشتار بىرحمانهى هزاران كودك و زن بىدفاع و به اسارت گرفتن مسافران عادى در جادههاى اشغالى در هفتههاى اول جنگ و زير پا گذاشتن تعهدات و مقررات بينالمللى و به كارگيرى حجم گستردهاى از سلاحهاى شيميائى و بمباران كشتيهاى تجارى، هواپيماهاى غيرنظامى و مسافربرى، قطارهاى مسافران عادى، از جملهى كارهاى هميشگى و شناخته شدهى عراق در طول اين جنگ است. ملت ايران در اولين وهلهاى كه پس از تلاشهاى آغازين جنگ توانست حوادث را مورد تدب?